شکست عهد مودت نگار دلبندم
برید مهر ووفا یار سست پیوندم
تطاولی که تو کردی بدوستی با من
من آن به دشمن خونخوار خویش نپسندم
اگر چه مهری بریدی وعهد بشکستی
هنوز بر سر پیمان وعهد وسوگندم
بیار ساقی سرمست جام باده عشق
بده بر غم مناصح که میدهند پندم
بیا بیا صنما کز سر پریشانی
نماند جز سر لف تو هیچ پا بندم
بخنده گفت که سعدی ازین سخن بگریز
کجا روم که بزندان عشق در بندم
نویسنده : محسن » ساعت 10:15 عصر روز پنج شنبه 87 تیر 27